جدول جو
جدول جو

معنی بخش پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

بخش پذیر
(گُ رَ دَ / دِ)
قابل قسمت. تقسیم پذیر: نقطه بخش پذیر نیست. (یادداشت مؤلف). (اصطلاح حساب) اعدادی که به عدد یا اعداد دیگر قابل تقسیم است، عفو. (آنندراج). عفو و مغفرت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بخش پذیر
قابل قسمت
تصویری از بخش پذیر
تصویر بخش پذیر
فرهنگ واژه فارسی سره
بخش پذیر
تقسیم پذیر، قابل تقسیم، قابل قسمت
متضاد: بخش ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ پَ)
قابلیت قسمت، قسمت کننده. قاسم. قسیم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ)
غیرقابل قسمت در حساب. (واژه های فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
پذیرای چکش. درخور چکش خوردن. چکش خواره. و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ دَ / نَ فُ دَ / نَ دَ / دِ)
سخن شنو:
تن گور توست خشم مگیر از حدیث ما
زیرا که خشم گیر نباشد سخن پذیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(حَ)
که تصویر بر آن به آسانی نقش بندد. کنایه از کسی که کاری یا سخنی در او اثر گذارد:
موم از سر نرمی است چنان نقش پذیر.
؟
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ کُ تَ / تِ)
جمع کننده خس و خاشاک بدور خود:
تا چند خس پذیری آخر نه کهربایی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
قابل ارتجاع. (یادداشت بخط مؤلف) :
کمان تا فزونتر بود خم پذیر
فزون باشدش سختی زخم تیر.
اسدی.
پایم چو دو لام خم پذیر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکش پذیر
تصویر چکش پذیر
پذیرای چکش درخور چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش پذیری
تصویر بخش پذیری
قابلیت قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش پذیر
تصویر کنش پذیر
منفعل
فرهنگ واژه فارسی سره
اثرپذیر، متاثر، منقوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قابل بحث
دیکشنری اردو به فارسی